برای کسی که می فهمه ؛ هیچ توضیحی لازم نیست !
برای کسی که نمی فهمه ؛ هر توضیحی اضافه است !
زمانی “من و تو ” بودیم و “دیگران” در کنارمان
حال ” من و تو “هستیم اما “دیگران ” بین مان
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد،
شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد،
حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد،
چه قدر دوســتت دارد !
و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد
بـه فـــقـر ِ احــسـاس ِ"انـــسـانیّـــت"دچــــار شــدیـــم !
نــسلی که دردش را ،
کیـبـوردها ..
پیامک ها ..
و ..
تـلفن هـــای ِ پـی در پـی مـی فهمـــنـد ...
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود ...
چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ ...!
هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی ...!
آنـــقدر نـفس مـی کــشم ...
تـــا ،
تمـــام شـود..
همـه ی آن "هـــوایــی" کـه ،
ســـراغ ِ تـــو را مـی گــــیـرد ...
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم