تند رفت
کودکی های من
با آن دوچرخه ی قراضه اش که همیشه ی خدا پنچر بود . . .
علی حسینی
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 ساعت 12:41 ب.ظ
دیگر حوصله ای نمانده است!
راستی ، مگر حوصله هم جزء آن چیزهایی بود
که تو آورده بودی که موقع رفتنت همه اش را بردی ؟!
علی حسینی
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 ساعت 11:45 ق.ظ
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت خط تیره گذاشت و گفت: تو باش اسیر سرنوشت…
علی حسینی
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 ساعت 04:39 ب.ظ