رد پای زرد پاییز / باز میون لحظه هامه
قطره های سرد بارون / دوباره رو گونه هامه
ابرای سیاه غصه / آسمونمو پوشونده
دیگه خورشیدی ندارم / داغ تو اونم سوزونده
من ماندم و حلقه طنابی در مشت / با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی / دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت
اولین خنده ز بی دردی بود
آخرین گریه ز بی درمانی
سکوت و خلوت بغض شبانه / چه دلگیر است بی تو حجم خانه
تو رفتی و دلی دارم که هر دم / برای گریه می گیرد بهانه
فاصله خط عابر پیاده ندارد ، دست مرا بگیر و از آن رد کن
قرار دیدار ما هر نیمه شب ، خیالت که نمی گذارد بخوابم
دلم از هزار راه ِ رفته ، بی تو باز گشته است...
ایوب هم اگر بود ، چشم می بست از انتظار آمدنت ...
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم
چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند
ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند
"دکتر شریعتی"
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
یادمان باشد که همیشه ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا"
مقداری خرد پشت "چه میدونم"
واندکی درد پشت "اشکالی نداره" وجود دارد