نه پیشانی من به لبهای تو رسید ...
نه لیاقت تو به احساس من ...
چیزی به هم بدهکار نیستیم ؛ هر دو کم آوردیم !!!
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد ...
کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
دلگیر نباش !
تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزوها را !
مغرور احساسم شدی ، گذشتی از رو گریه هام
لعنت به لحظه هایی که ، تو همه چی بودی برام
چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
"از سادگی نیست"
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت ...
فهمیدم که گاهی
"هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است"
من چرک نویس احساسات تو نیستم !
"دوستت دارم" هایت را جای دیگری تمرین کن !
چه ساده بودم که گمان میکردم به دورم می گردند
کسانی که دورم میزدند ...
آدم ها تنها که نباشند ، می روند ...
تنها که می شوند ، برمی گردند ...
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند : "هِررررری"
برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !