هی تو کمی نزدیکتر بیا ،
اما چیزی نگو
بگذار فقط ،
بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کنـــد
ریتم ِ خنده هایت را دوست دارم
تو بین ِ تمام ِ آدم ها
در این کُره ی خاکی
تافته ی جدا بافته ای
لبخند بزن زنِ من ...
یعقوب یادم داده است ،
دلبرت وقتی کنارت نیست ...
کور بودن بهتر است
”سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه ...
پـــُـر از تـهـوع ...
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “...
یـخ نمـی کنـی ...
حـس نـمی کنـی ...
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم ...
بعضـــی از سردرد هــــا نـــــــه با چایی خوب میشـــــــــه ...
نــــــــه با ژلفن و نه حتی بــا خوابــــــــ ..!
بعضی از سردرد ها فقط با دیدن اونــــــ دو تا چشــــــــای تو خوب میشـــــه ...!
از دور دوستت داشتم !
بی هیچ عطری
آغوشی
نگاهی
یا حتی بوسه ای
تنها دوستت داشتم ...
اما حالا اگه دور شی ...
چه کنم با اینهمه وابستگی ...
چشمانم را
همیشه میبندم
تا تورا در کنارم ببینم
در خیال با تو
سخن میگویم
تا تنهایی را حس نکنم
در ذهن
تورا می یابم
تا بدانم که در کنار منی
میترسم چشمانم را باز کنم
نکند تو نباشی ای خــــــدا
دلتنگی را چگونه هجی کنم تا درک کنی ؟
چهار ستون بدنـم
زیر سنگینی اش
تا خورده است . . .
بـعــضـی ها ....
بـعـضـی اوقـــات مــحــرم نـیـسـتـنـد
ولــی مـــرهـــم کــه هـسـتـند ... !