دوری از این دیده، اما باز یادت میکنم/حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم
در فراقت، غم حصار خنده هایم را شکست/باز هم از انتهای دل صدایت میکنم
چه فرقی دارد ، شهر ما خانه ی ما باشد یا نباشد ؟
وقتی تو نه در شهر ما هستی و نه در خانه !
چندیست در نبودنت به ساعت شنی می نگرم ، یک صحرا گذشته است !
بی رویت آینه کدر خواهد شد / آهم در شهر منتشر خواهد شد
چون بمبی ساعتی دلم در سینه / با تاخیر تو منفجر خواهد شد
با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !
یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم / شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم ؟
سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم
کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم ...
من صبورم اما ...
بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند
میترسم