با یاد تو این ستاره ها رنگی بود / این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز / یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود
کلافه شدن یعنی :
دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله ی کسی را نداشته باشی که هست !
دلی که شکستی را گچ چاره نکرد ، گل گرفتمش
دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی !
به اندازه ی چشمان کفتربازی که کفترش بر بام دیگری نشسته ، بیقرارتم !
بیراهه هم برای خودش راهیست
وقتی من را به تو برساند
و حوصله چه زود بی طاقت می شود
در ادامه ی راهی که به تو ختم نمی شود
حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت
گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد / ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد
چون به زیبایی تو حسرت ، عالم خوردند / برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد
ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است . . .